اسطورههای ملی کشور
نقض حقوق زنان در جمهوری اسلامی ایران بر فعالان حقوق بشر پوشیده
نیست و مواضع افراد و گروهها هم در زمینهی پایان دادن به خشونت علیه زنان نیز روشن
است.
از خشونتهای خانگی (که قدر
مسلم بسیار بیشتر از آماریست که ارائه میشود) گرفته تا نابرابریهای اجتماعی،
تماماً در مسیر هر چه تنگتر کردن جهان زنان ادامه مییابد و گویا پایانی برایش
متصور نمیتوان شد.
در جامعهای که شوهر بر زن، برادر بر خواهر و پدر بر دختر به دنبال سلطهجوییست و در این سلطهطلبی، انجام هر کاری را بر خود روا میدارد (حتی کُشتن زن) دیگر چه جای سخن است؟ این مردان هیچگاه با مشکل حقوقی روبرو نخواهند شد زیرا از سوی حکومت ایدئولوژیکشان کاملاً حمایت میشوند؛ همان حکومتی که زن را نه با زبان، بلکه با عمل به شهروند درجه دوم تبدیل کرده است. نقشی که در این نوع جوامع به مرد داده میشود، نقشیست فرادست است که تعصب را به همراه میآورد و این تعصب راهی برای مرد باقی نمیگذارد جز آنکه به جای زن تصمیمگیری کند و خداگونه سرنوشت زن را رقم بزند.
به هر روی، در این مجال اندک به
چند مشکل زنان در جمهوری اسلامی اشاره میکنم:
-
ممنوعیت صدای زنان
برای برخی از ما زنان، خواندن
همچون زندگیست. چطور ممکن است کاری به این سادگی تبدیل به قصهی پُردردی شود، نه
یک سال، بلکه تا اکنون که مینویسم، سی و نه سال. و خدا داند تا چه زمان این روایت
غمانگیز ادامه خواهد داشت.
در فرهنگ ایرانی اولین زمزمههایی
که به گوش نوزاد دختر و پسر میرسد، نوای آهنین لالاییست که آرامش را برای فرزند
به ارمغان میآورد. لالایی از قدیمیترین ترانههای عامیانه و از نخستین آموختههای
هر انسانیست. «ما از نخستین روزهای حیاتمان در معرض روایت قرار داریم. درست از
زمانی که مادرانمان برایمان لالایی میگویند یا اشعار کودکانه را بازخوانی میکنند.
این ترانهها و اشعار سادهای که ما، در خردسالی فرا میگیریم، روایت هستند... و
چنین هستند قصههای جن و پری، داستانهای پرماجرا، زندگینامهها و ...»[1]
لالاییها که بخشی از ترانههای عامیانه به شمار میآیند در درون خود مضامین
بسیاری را حمل میکنند از جمله زیباییهای طبیعت، احساس مادرانه، اسطورهی خلقت،
جور روزگار، اشارههای مذهبی، پند و اندرز، اندوههای زنانه، ... که گویا از قرار
معلوم، برای دختران این مرز و بوم اندوهها و جور روزگار به یادگار مانده است. و
در لالاییها به وفور آرایههای ادبی همچون استعاره و تشبیه به کار رفته است و کودک،
جدا از جنسیتش، به ماه تابان، گُلهای رنگارنگ، میوههای خوشعطر، جواهرات
گرانبها و پرندگان خوشالحان تشبیه شده است ولی همین پرندهی خوشلحن اگر دختر
باشد، در بزرگسالی فقط میتواند در قفس و در خفا نغمهسرایی کند.
البته هر از چندگاهی تلاشهایی
در این زمینه صورت میگیرد اما چیزی نمیگذرد که ماجرا دوباره به جبر و قهر و مجازات
محکوم میشود. خلاصه آنکه، این داستان را آنچنان با ابعاد مذهبی و سیاسی پیوند
دادهاند تا به معضلی لاینحل تبدیل شود و عزم خود را جزم کردهاند تا بر دل زنان
ایران حسرتی ابدی را حک کنند.
-
حجاب اجباری
پس از انقلاب ۵۷، حدود هفت هزار زن به
خیابانها آمدند و در چند روز متوالی به مسئلهی حجاب، لغو قانون حمایت از خانواده
و عزل زنان بعنوان قاضی اعتراض کردند. خمینی هم در تیرماه ۱۳۵۹ با انتقاد ازدولت بنیصدر
ده روز مهلت داد تا هر آنچه که ردِ پای بهاصطلاح طاغوت است را با عنوان «پاکسازی و
تصفیه» از مؤسسات دولتی محو کند. نخستین بخشنامه در ممنوعیت ورود زنان بی حجاب به اماکن
دولتی توسط رفسنجانی به امضاء رسید. به این ترتیب، حقوق زنان بدون حجاب قطع شد. اولین
قانون حجاب نیز در سال ۱۳۶۲ به تبصرهای به ماده ۶۳۸ مجازات قانون مجازات
اسلامی الحاق شد. بر اساس آن زنانی که بدون حجاب شرعی درانظار عمومی ظاهر شوند به ۱۰ تا ۶۰ روز حبس یا جزای نقدی
محکوم میشوند. مطابق
این قانون زنان در صورتی میتوانند در جامعه حاضر شود که بدن خود را بر طبق چارچوب
استانداردهایی که تعیین شده بپوشانند و در غیر این صورت با آنها قانوناً برخورد خواهد
شد و اینکه هر شهروند عادی و پیروی نظام نیز (چه زن و چه مرد) اجازه دارد تا به آنها
تذکر دهد و با آنها برخورد کند و اینگونه است که تکتک شهروندان به اعضای شبکه نقض
حقوق زنان وارد میشوند. ما به خاطر داریم «فاطمه آذر فرد» را در سال 1397که به
بهانهی نهی از منکر به چند دختر هجوم برده بود چگونه در دفتر نماینده ولی فقیه در
استان زنجان مورد تجلیل قرار گرفت.
بیتردید نحوهی پوشش افراد به
عواملی از جمله فرهنگ، آداب و رسوم، دین و حتی شرایط آب و هوايی بستگی دارد. ولى چنانچه
حکومتها با استفاده از قدرت و گفتمان مسلط خود بخواهند پوشش افراد را مشخص کنند،
دیگر با مسائل ایدئولوژیک و سیاستهای سلطهطلبانه روبهرو هستیم تا دلمشغولیهای
فرهنگی.
و حالا، پس از گذشت سالها ما
همچنان شاهد داستانی هستیم بیانتها که با حکومت و دین گرهای کور خورده است.
واضح است که این کشمکش چندین ساله میان زنان ایران با حکومت، پروژهی حجاب اجباری
را با شکست روبهرو کرده است و حجاب اولین نماد و سرکوب علیه زنان است. آنها با
تبدیل این مسئله به یک مو ضوع امنیتی و سیاسی سعی در اجرایی کردن کامل تصمیم خود حتی
با به کارگیری سیاستهای قهری دارند. ناگفته نماند که زنان ایران برای احقاق
خواستههای بهحقشان بسیار تلاش کردهاند.در کمپین «چهارشنبههای سفید» ما شاهد
برداشتن حجاب در اماکن عمومی توسط زنان بودیم که پس از مدتی در برابر آن،
«چهارشنبههای طلایی» شکل گرفت که زنان بسیجی همچون دایههای دلسوزتر از مادر به
سراغ زنان میرفتند و با دادن شیرینی و شکلات گیرهی روسری زنان را محکم میکردند
و سپس در وصف زیبایی آنها با حجاب کامل به تعریف و تمجید میپرداختند.
و القصه، گاهی به اجبار حجاب از
سرمان برمیدارند و گاهی به اجبار حجاب بر سرمان میگذارند. گویی ما یتیمانی هستیم
که نیاز به سرپرست داریم و حتی توان تصمیمگیری برای پوشش خود را نداریم! چیزی که
مسلم است زنان ایران ساختار قدرت را تا رسیدن به هدف به چالش خواهند کشید. تعداد
بسیاری از زنان در ایران در بخش حراست مکانهای دولتی و یا با مواجههی مأموران
گشت ارشاد با توهینها، تهدیدها، تحقیرها و خشونتهای فیزیکی و روانی به بهانه امر
به معروف و نهی از منکر مواجه شدهاند که اگر نام این اعمال خشونت نیست، پس چه نام
دیگری میتوان برایش لحاظ کرد؟ آیا برای امن کردن فضای جامعه راه دیگری وجود ندارد
جز آنکه نوع پوشش زنان توسط مردان مشخص شود؟
-
ممنوعیت حضور زنان در استادیومها
ایران تنها کشوری است که به زنان
اجازه ورود به استادیومهای ورزشی را نمیدهد. این ممنوعیت بلافاصله پس از پیروزی
انقلاب اسلامی به وجود آمد و تماشای ورزش مردان توسط زنان فقط از طریق تلویزیون
امکانپذیر بود. عربستان، مهد و زادگاه اسلام، در سال 2018 قانونی را به تصویب
رساند که بر اساس آن زنان نیز همچون مردان میتوانستند وارد استادیومها شوند و
حتی در افغانستان نیز از سال 2001 منعی برای حضور زنان در ورزشگاهها وجود ندارد
(البته به جز دورهای که حکومت طالبان زنان را از تماشای ورزش مردان محروم کرده
بود). در این سالها، دختران و زنان ایرانی دست به هر کاری زدهاند و این ابتداییترین
حق خود را بارها مطالبه کردهاند ولی با پیگرد قانونی مواجه شدهاند: کارزارهای
مدنی، تجمع در پشت درهای استادیومها، تغییر چهرهی خود با گریم، به تن کردن لباسهای
مردانه، طرح موضوع نزد فدراسیون بینالمللی فوتبال، ... که در پی تمام این تلاشها
جز سرخوردگی و یأس نصیبشان نشد.
سحر خدایاری، یکی از طرفداران تیم
استقلال ایران بود که رنگ آبی نشانه آن است و به همین دلیل در رسانه های اجتماعی به
«دختر آبی» شهرت یافت. خانم خدایاری به دلیل تلاش برای حضور در ورزشگاه و تماشای فوتبال
تیم مورد علاقه اش تحت پیگرد قرار گرفت و سرانجام در پی به درازا کشیدن موضوع پرونده
اش در روبروی ساختمان محکمه اقدام به خودسوزی کرد و پس از آن درگذشت. دنیا مرگ سحر
خدایاری را هرگز فراموش نخواهد کرد؛ دختری که به جرم تلاش برای حضور در ورزشگاه
محکوم به حبس شد و او در اعتراض به این حکم خودش را به آتش کشید که از آن پس به
«دختر آبی» شناخته شد. این فاجعه واکنشهای زیادی از سوی باشگاه استقلال، بازیکنان
فوتبال در سراسر جهان، بازیگران و هنرمندان، وزارت خارجه ایالات متحده امریکا،
سازمان دیدهبان حقوق بشر، ... به همراه داشت. فرهاد مجیدی در صفحه اینستاگرام خود
نوشت: «سحر جان، سکوهای آزادی حسرت دیدنت را تا ابد خواهد داشت.»
ولی بهراستی، چه کسی یا کسانی
در برابر این خواست عادی زنان مقاومت میکنند؟ بیتردید، مراجع تقلید پرچمدار این
مخالفتها هستند که طبیعتاً بسیار به خود میبالند. این روحانیون حضور زنان را در
استادیوم خلاف شرع میدانند. پرنفوذترینشان، یک روحانی ۹۳ ساله، مکارم شیرازیست
که میگوید: «جو حاکم در ورزشگاهها برای حضور زنان مناسب نیست، اختلاط جوانان سرچشمه
مشکلات زیادی از نظر اخلاقی و اجتماعی میشود، در بعضی انواع ورزش مردان پوشش مناسبی
در برابر زنان ندارند و زنان موقعی که این برنامهها را از رسانهها میتوانند ببینند
حضور آنها در ورزشگاهها ضرورتی ندارد». و یکی از سرسختترینشان یک روحانی ۱۰۱ ساله به نام لطفالله گلپایگانیست که اعتقاد دارد وضعیت زنان
در ایران مطابق با دین مبین اسلام نیست و میگوید: «اینکه زنان هم برای تماشای فوتبال
به ورزشگاه بیایند، افتخار نیست و حدود زن و مرد باید حفظ شود». ولی ماجرا به
اینجا ختم نمیشود و نهادهای بسیاری به حفظ این ممنوعیت دامن میزنند از جمله
امامان جمعه در سخنرانیهایشان، سپاه پاسداران، نمایندگان ولایت فقیه، دادستانها،
نیروی بسیج و انتظامی، رسانههای حکومتی، برخی مسئولان ورزشی، ... و اینکه این
مجموعهی درهمتنیده بهخوبی یکدیگر را حمایت میکنند. به هر حال، حضور زنان در
ورزشگاهها از حقوق طبیعی آنان است که باید دیر یا زود محقق شود.
-
ممنوعیت ازدواج زنان ایرانی با
مردان غیر مسلمان
فقها با مراجعه به قرآن علت این
ممنوعیت را نیز بهراحتی عنوان میکنند. برای مثال، به سوره نساء، آیهی 141 استناد میکنند: وَلَن يَجْعَلَ اللَّهُ
لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا (و خدا هرگز هیچ راه سلطهای به سود
کافران بر ضد مؤمنان قرار نداده است)، با این بهانه که در ازدواج، مردان بر زنان
تسلط دارند و به طور کامل اختیاردار زن میشوند. و حالا سؤال این است که بر اساس
چه اصلی در ازدواج مرد باید بر زن سلطهگری کند؟ و یا سورهی بقره، آیهی 221: وَلَا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّى يُؤْمِنُوا (و زنان خود را به ازدواج مردان مشرک تا ایمان
نیاوردهاند در نیاورید).
به هر ترتیب، آنقدر این مسئلهی
ساده را پیچیده میکنند که هیچ راه بیرونرفتی نتوان برایش پیدا کرد: ازدواج با زنان
اهل حق، لزوم تحقیق برای ازدواج موقت در خارج از کشور، ازدواج مرد شیعه با اهل کتاب،
دلیل عدم جواز ازدواج زن مسلمان با اهل کتاب، ازدواج موقت با زن بودائی، ازدواج با
فرقه اسماعیلیه، دلیل عدم جواز ازدواج زن مسلمان با مرد غیر مسلمان، ازدواج در کشورهایی
که رابطه جنسی قبل از عقد را زنا نمی دانند، رابطه جنسی با زنانی که اهل کتاب نیستند،
رعایت شرایط شرعی در ازدواج با اهل کتاب، رعایت شرایط شرعی در ازدواج با اهل کتاب،
ازدواج با دختر بهائی، ازدواج با اهل تسنن، عقد موقت با دختر زرتشتی، نزدیکی مرد اهل
کتاب با زن مسلمان، حکمت عدم جواز ازدواج مسلمان با کافر، دلیل عدم جواز ازدواج دختر
مسلمان با مرد مسیحی، ازدواج موقت با بودیست، ازدواج مرد شیعه با زن اسماعیلی، ازدواج
با مرد مسیحی با علم به حرام بودن، فرزند حاصل از ازدواج زن مسلمان با اهل کتاب، فرزند
حاصل از ازدواج زن مسلمان با اهل کتاب، ازدواج موقت با بودیست، ... و هزاران اما و
اگر دیگر. من از مفصل این نکته مجملی گفتم، تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل.
-
ممنوعیت دوچرخه سواری
و باز هم بر طبق فتوای علما دوچرخه
سواری بانوان در فضای عمومی فعل حرام به شمار میآید و زمانی که به سراغ رهبر
جمهوری اسلامی رفتند تا راهکاری ارائه دهد ایشان گفت: «دوچرخهسواری بانوان در مجامع
عمومی و در منظر نامحرم، غالبا موجب جلب نظر مردان و در معرض فتنه و به فساد کشیده
شدن اجتماع و منافی با عفت بانوان است و لازم است ترک شود و در صورتی که در منظر نامحرم
نباشد اشکال ندارد.»
در اینکه دوچرخه سواری یکی از ورزشهای
مفرح است و بسیاری از افراد به این ورزش علاقهمندند، شکی نیست اما وقتی پای اسلام
و مسائل شرع به میان میآید چارهای جز تمکین و اطاعت کورکورانه باقی نمیماند. و
شرع به همین سادگی نیمی از جمعیت کشور را از طبیعیترین حق خود محروم میسازد.
حال سؤالی ذهن من را به خود
مشغول میکند. زنان میتوانند سوار دوچرخه یا موتور شوند به شرط آنکه رانندهی آن
نباشند. یعنی چنانکه مردی سوار بر موتور است میتواند زن و فرزندش را نیز در پشت
موتور بنشاند ولی اگر همان زن بخواهد کنترل دوچرخه یا موتور را به دست بگیرد مرتکب
خلاف شرع شده است.
آیتالله علوی گرگانی، مرجع
تقلید شیعه در قم در این خصوص گفته است: «موضوعاتی نظیر دوچرخهسواری بانوان مورد رضایت
امام زمان(عج) نیست.» و پس از آن، سیداحمد قاضوی، مسئول دفتر گرگانی، دلایلی فقهی را
در این رابطه مطرح کرده است: «مبانی حرف آیتالله علوی گرگانی مشخص است؛ عفاف در جامعه
لازم است و این اظهر من الشمس است. با دوچرخهسواری عفاف جامعه از بین میرود؛ این
یک امر پنهانی نیست که به بحث و گفتوگو نیاز داشته باشد... موتورسواری با دوچرخهسواری
فرقی نمیکند. وقتی به عفاف جامعه لطمه بزند قطعا مورد رضایت نیست... اگر پارکی باشد
که در آن فقط زنان رفتوآمد کنند، موتورسواری و دوچرخهسواری زنان اشکالی ندارد. اینگونه
عفت جامعه به هم نمیخورد... نیروی انتظامی از مفاسد جلوگیری میکند. نیروی انتظامی
میداند که اگر به زنان گواهینامهی موتورسواری بدهد زنان از آن استفاده میکنند و
در خیابان سوار میشوند و هزار فضیحت ایجاد میکنند. اما برای اینکه زنان در جاهای
خاصی بتوانند موتورسواری کنند نیازی به گواهینامه نیست بلکه فقط باید بلد باشند که
با کسی تصادف نکنند. گواهینامه برای استفاده عمومی است... صدور گواهینامهی موتور برای
زنان، توقع ایجاد میکند. وقتی زن گواهینامه داشته باشد میگوید من گواهینامه دارم
و میخواهم با آن به خیابان بیایم. نیروی انتظامی هم گواهینامه نمیدهد که توقعی ایجاد
نشود.»
سید احمد علمالهدی
نیز در خرداد 1390 اینگونه گفت: « بدحجابی و دوچرخه سواری خانم ها! در ایران و بویژه
تهران گسترش پیدا کرده است... و مسؤولانی که بی توجه هستند بدانند که در شب اول قبر،
امام خمینی می آید و گریبان آنها را خواهد گرفت.»
و اینچنین است که همهی راهها
به شرع ختم میشود.
-
ممنوعیت خروج از کشور بدون
اجازهی همسر
بر اساس ماده ۱۳ اعلامیه جهانی حقوق بشر، بند ۲، ماده ۱۲ میثاق
حقوق مدنی - سیاسی مقرر شده که هرکس میتواند برای ترک هر کشوری و از جمله
کشور خود آزاد باشد. اما این حق از زنان متأهل ایرانی سلب و اجازه آن به همسرانشان
داده شده است. البته حتی اگر شوهر در زمان درخواست گذرنامه
رضایت خود را اعلام کرده باشد، باز هم میتواند هر زمان
که بخواهد به اداره گذرنامه مراجعه و زن را ممنوع الخروج کند.
زنان بر طبق قوانين مدني و خانواده در جمهوري اسلامي حق خروج
از كشور را بدون اذن همسر ندارند. در نگاه اسلامي، زن جزو مايملك مرد به حساب ميآيد؛
پدر و همسر، قيم و صاحب اختيار زن محسوب مي شوند. از منظر فقهی زنان متأهل مجاز
نیستند بدون اجازه شوهران خود از منزل خارج شود و این موضوع با تمکین زن در ارتباط
است. پس چندان نباید جای تعجب داشته باشد که زن نتواند به اراده و خواست خود از
کشور خارج شود. با حاكم شدن قوانين و نگاه ايدئولوژيك شرعي و اسلامي بر قوانين مدني
و قانون اساسي كشور چیزی جز این نیز نمیتوان انتظار داشت. در این خصوص، همواره شاهد سوءاستفادههایی از طرف مرد بودهایم
که از حق رضایت خود به ضرر همسرش بهره برده که حتی در مواردی مانع رشد و پیشرفت او
نیز شده است و گاهی نیز به باجخواهی هم رسیده است.
واضح است که حاكميت تفكر سنتي و حوزوي بر سياستهاي كشور
عامل اصلی این حجم از محدوديتها در رابطه با حقوق زنان در جمهوری اسلامیست.به هر حال، این قوانین
موجود که اکثراً وابسته به فقه و قواعد اسلام ی هستند باید مورد بازنگری قرار
گیرند. اینها فقط گوشهای از محدودیتهای زنان ایران است که گاهی در برههای اندک
از شدت آن کاسته و کمرنگتر میشود و آن
برهه زمانیست که حکومت جمهوری اسلامی به رأی زنان نیاز دارد و از این طریق آرای دفاع
از حقوق زنان را در حد یک شعار انتخاباتی سر میدهد که چند صباحی بعد هم به
فراموشی سپرده میشود و به گفتهی حافظ، خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود.
و در آخر باید بگویم، زن بودن در
ایران سختترین کار دنیاست و
هر نوزاد دختری که در ایران به دنیا میآید از همان لحظهی نخست اسطورهی قهرمان
ملیست.
[1]
آسابرگر، آرتور. (1380).
روایت در فرهنگ عامیانه، رسانه و زندگی روزمره. ترجمهی محمدرضا لیراوی،
تهران: سروش.
No comments:
Post a Comment