جهانی که در واقع «دامی» بیش نیست، و بشر مغرور و سرگردان، در ریسمان های به‌هم ‌تنیده‌ی آن تقلا می‌کند. در جامعه ی دیکتاتوری،.مدام بینِ انتخابِ درست و غلط، تردید است

از یک سو، با عملی که می‌دانند درست است، جانِ خود را به خطر می‌اندازند و از سوی دیگر، با سکوت در برابرِ استبداد، آرمانهایشان را می‌بازند. بهتر است فریاد برآوریم ومرگِ خود را جلو بیندازیم تا سکوت کنیم و جان دادنِ تدریجیِ خود را طولانی سازیم؟

حقوق زنان در ایران

زنان ایران

اسطوره­های ملی کشور

 

نقض حقوق زنان در جمهوری اسلامی ایران بر فعالان حقوق بشر پوشیده نیست و مواضع افراد و گروه‌ها هم در زمینه­ی پایان دادن به خشونت علیه زنان نیز روشن است.

از خشونت­های خانگی (که قدر مسلم بسیار بیشتر از آماری­ست که ارائه می­شود) گرفته تا نابرابری­های اجتماعی، تماماً در مسیر هر چه تنگ­تر کردن جهان زنان ادامه می­یابد و گویا پایانی برایش متصور نمی­توان شد.

در جامعه­­ای که شوهر بر زن، برادر بر خواهر و پدر بر دختر به دنبال سلطه­جویی­ست و در این سلطه­طلبی، انجام هر کاری را بر خود روا می­دارد (حتی کُشتن زن) دیگر چه جای سخن است؟ این مردان هیچگاه با مشکل حقوقی روبرو نخواهند شد زیرا از سوی حکومت ایدئولوژیک­شان کاملاً حمایت می­شوند؛ همان حکومتی که زن را نه با زبان، بلکه با عمل به شهروند درجه دوم تبدیل کرده است. نقشی که در این نوع جوامع به مرد داده می­شود، نقشی­ست فرادست است که تعصب را به همراه می­آورد و این تعصب راهی برای مرد باقی نمی­گذارد جز آنکه به جای زن تصمیم­گیری کند و خداگونه سرنوشت زن را رقم بزند.

آنقدر تفکر زن­ستیزانه­ در این نوع جوامع حاکم است که گاهی دولتمردانشان نیز قادر به حفظ ژست­ سیاسی خود نیستند، مانند ظریف که در سال 1395 در پی انتقاد ترزا می از سیاست مداخله جویانه‌ی جمهوری اسلامی در منطقه می گوید: «برخی در منطقه، در نهایت بی‌شخصیتی، یک خانمی را می‌آورند به منطقه تا به آنها بگوید که ما امنیت شما را تأمین می‌کنیم.»

به هر روی، در این مجال اندک به چند مشکل زنان در جمهوری اسلامی اشاره می­کنم:

 

-         ممنوعیت صدای زنان

برای برخی از ما زنان، خواندن همچون زندگی­ست. چطور ممکن است کاری به این سادگی تبدیل به قصه­ی پُردردی شود، نه یک سال، بلکه تا اکنون که می­نویسم، سی و نه سال. و خدا داند تا چه زمان این روایت غم­انگیز ادامه خواهد داشت.

در فرهنگ ایرانی اولین زمزمه­­هایی که به گوش نوزاد دختر و پسر می­رسد، نوای آهنین لالایی­ست که آرامش را برای فرزند به ارمغان می­آورد. لالایی از قدیمی­ترین ترانه­های عامیانه­ و از نخستین آموخته­های هر انسانی­ست. «ما از نخستین روزهای حیاتمان در معرض روایت قرار داریم. درست از زمانی که مادرانمان برایمان لالایی می­گویند یا اشعار کودکانه را بازخوانی می­کنند. این ترانه­ها و اشعار ساده­ای که ما، در خردسالی فرا می­گیریم، روایت هستند... و چنین هستند قصه­های جن و پری، داستان­های پرماجرا، زندگی­نامه­ها و ...»[1] لالایی­ها که بخشی از ترانه­های عامیانه به شمار می­آیند در درون خود مضامین بسیاری را حمل می­کنند از جمله زیبایی­های طبیعت، احساس مادرانه، اسطوره­ی خلقت، جور روزگار، اشاره­های مذهبی، پند و اندرز، اندوه­های زنانه، ... که گویا از قرار معلوم، برای دختران این مرز و بوم اندوه­ها و جور روزگار به یادگار مانده است. و در لالایی­ها به وفور آرایه­های ادبی همچون استعاره و تشبیه به کار رفته است و کودک، جدا از جنسیتش، به ماه تابان، گُل­های رنگارنگ­، میوه­های خوش­عطر، جواهرات گرانبها و پرندگان خوش­الحان تشبیه شده است ولی همین پرنده­ی خوش­لحن اگر دختر باشد، در بزرگسالی فقط می­تواند در قفس و در خفا نغمه­سرایی کند.

البته هر از چندگاهی تلاش‌هایی در این زمینه صورت می­گیرد اما چیزی نمی­گذرد که ماجرا دوباره به جبر و قهر و مجازات محکوم می­شود. خلاصه آنکه، این داستان را آنچنان با ابعاد مذهبی و سیاسی پیوند داده­اند تا به معضلی لاینحل تبدیل شود و عزم خود را جزم کرده­اند تا بر دل زنان ایران حسرتی ابدی را حک کنند.

 

-         حجاب اجباری

پس از انقلاب ۵۷، حدود هفت هزار زن به خیابان­ها‌ آمدند و در چند روز متوالی به مسئله­ی حجاب، لغو قانون حمایت از خانواده و عزل زنان بعنوان قاضی اعتراض کردند. خمینی هم در تیرماه ۱۳۵۹ با انتقاد ازدولت بنی­صدر ده روز مهلت داد تا هر آنچه که ردِ پای به­اصطلاح طاغوت است را با عنوان «پاکسازی و تصفیه» از مؤسسات دولتی محو کند. نخستین بخشنامه در ممنوعیت ورود زنان بی حجاب به اماکن دولتی توسط رفسنجانی به امضاء رسید. به این ترتیب، حقوق زنان بدون حجاب قطع شد. اولین قانون حجاب نیز در سال ۱۳۶۲ به تبصره‌ای به ماده ۶۳۸ مجازات قانون مجازات اسلامی الحاق شد. بر اساس آن زنانی که بدون حجاب شرعی درانظار عمومی ظاهر شوند به ۱۰ تا ۶۰ روز حبس یا جزای نقدی محکوم می‌شوند. مطابق این قانون زنان در صورتی می­توانند در جامعه حاضر شود که بدن خود را بر طبق چارچوب استانداردهایی که تعیین شده بپوشانند و در غیر این صورت با آنها قانوناً برخورد خواهد شد و اینکه هر شهروند عادی و پیروی نظام نیز (چه زن و چه مرد) اجازه دارد تا به آنها تذکر دهد و با آنها برخورد کند و اینگونه است که تک­تک شهروندان به اعضای شبکه‌ نقض حقوق زنان وارد می­شوند. ما به خاطر داریم «فاطمه آذر فرد» را در سال 1397که به بهانه­ی نهی از منکر به چند دختر هجوم برده بود چگونه در دفتر نماینده ولی فقیه در استان زنجان مورد تجلیل قرار گرفت.

بی­تردید نحوه­ی پوشش افراد به عواملی از جمله فرهنگ، آداب و رسوم، دین و حتی شرایط آب و هوايی بستگی دارد. ولى چنانچه حکومت­ها با استفاده از قدرت و گفتمان مسلط خود بخواهند پوشش افراد را مشخص کنند، دیگر با مسائل ایدئولوژیک و سیاست­های سلطه­طلبانه روبه­رو هستیم تا دلمشغولی­های فرهنگی.

و حالا، پس از گذشت سال­ها ما همچنان شاهد داستانی هستیم بی­انتها که با حکومت و دین گره­­ای کور خورده است. واضح است که این کشمکش چندین ساله میان زنان ایران با حکومت، پروژه­ی حجاب اجباری را با شکست روبه­رو کرده است و حجاب اولین نماد و سرکوب علیه زنان است. آنها با تبدیل این مسئله به یک مو ضوع امنیتی و سیاسی سعی در اجرایی کردن کامل تصمیم خود حتی با به کارگیری سیاست­های قهری دارند. ناگفته نماند که زنان ایران برای احقاق خواسته­های به­حقشان بسیار تلاش کرده­اند.در کمپین «چهارشنبه­های سفید» ما شاهد برداشتن حجاب در اماکن عمومی توسط زنان بودیم که پس از مدتی در برابر آن، «چهارشنبه­های طلایی» شکل گرفت که زنان بسیجی همچون دایه­های دلسوزتر از مادر به سراغ زنان می­رفتند و با دادن شیرینی و شکلات گیره­ی روسری زنان را محکم می­کردند و سپس در وصف زیبایی آنها با حجاب کامل به تعریف و تمجید می­پرداختند.

و القصه، گاهی به اجبار حجاب از سرمان برمی­دارند و گاهی به اجبار حجاب بر سرمان می­گذارند. گویی ما یتیمانی هستیم که نیاز به سرپرست داریم و حتی توان تصمیم­گیری برای پوشش خود را نداریم! چیزی که مسلم است زنان ایران ساختار قدرت را تا رسیدن به هدف به چالش خواهند کشید. تعداد بسیاری از زنان در ایران در بخش حراست مکان­های دولتی و یا با مواجهه­ی مأموران گشت ارشاد با توهین­ها، تهدیدها، تحقیرها و خشونت­های فیزیکی و روانی به بهانه امر به معروف و نهی از منکر مواجه شده­اند که اگر نام این اعمال خشونت نیست، پس چه نام دیگری می­توان برایش لحاظ کرد؟ آیا برای امن کردن فضای جامعه راه دیگری وجود ندارد جز آنکه نوع پوشش زنان توسط مردان مشخص شود؟

 

-         ممنوعیت حضور زنان در استادیوم­ها

ایران تنها کشوری است که به زنان اجازه ورود به استادیوم­های ورزشی را نمی­دهد. این ممنوعیت بلافاصله پس از پیروزی انقلاب اسلامی به وجود آمد و تماشای ورزش مردان توسط زنان فقط از طریق تلویزیون امکان­پذیر بود. عربستان، مهد و زادگاه اسلام، در سال 2018 قانونی را به تصویب رساند که بر اساس آن زنان نیز همچون مردان می­توانستند وارد استادیوم­ها شوند و حتی در افغانستان نیز از سال 2001 منعی برای حضور زنان در ورزشگاه­ها وجود ندارد (البته به جز دوره­­ای که حکومت طالبان زنان را از تماشای ورزش مردان محروم کرده بود). در این سال­ها، دختران و زنان ایرانی دست به هر کاری زده­اند و این ابتدایی­ترین حق خود را بارها مطالبه کرده­اند ولی با پیگرد قانونی مواجه شده­اند: کارزارهای مدنی، تجمع در پشت درهای استادیوم­ها، تغییر چهره­ی خود با گریم، به تن کردن لباس­های مردانه، طرح موضوع نزد فدراسیون بین­المللی فوتبال، ... که در پی تمام این تلاش­ها جز سرخوردگی و یأس نصیبشان نشد.

سحر خدایاری، یکی از طرفداران تیم استقلال ایران بود که رنگ آبی نشانه آن است و به همین دلیل در رسانه های اجتماعی به «دختر آبی» شهرت یافت. خانم خدایاری به دلیل تلاش برای حضور در ورزشگاه و تماشای فوتبال تیم مورد علاقه اش تحت پیگرد قرار گرفت و سرانجام در پی به درازا کشیدن موضوع پرونده اش در روبروی ساختمان محکمه اقدام به خودسوزی کرد و پس از آن درگذشت. دنیا مرگ سحر خدایاری را هرگز فراموش نخواهد کرد؛ دختری که به جرم تلاش برای حضور در ورزشگاه محکوم به حبس شد و او در اعتراض به این حکم خودش را به آتش کشید که از آن پس به «دختر آبی» شناخته شد. این فاجعه واکنش­های زیادی از سوی باشگاه استقلال، بازیکنان فوتبال در سراسر جهان، بازیگران و هنرمندان، وزارت خارجه ایالات متحده امریکا، سازمان دیده­بان حقوق بشر، ... به همراه داشت. فرهاد مجیدی در صفحه اینستاگرام خود نوشت: «سحر جان، سکوهای آزادی حسرت دیدنت را تا ابد خواهد داشت.»

ولی به­راستی، چه کسی یا کسانی در برابر این خواست عادی زنان مقاومت می­کنند؟ بی­تردید، مراجع تقلید پرچمدار این مخالفت­ها هستند که طبیعتاً بسیار به خود می­بالند. این روحانیون حضور زنان را در استادیوم خلاف شرع می­دانند. پرنفوذترینشان، یک روحانی ۹۳ ساله، مکارم شیرازی­ست که می­گوید: «جو حاکم در ورزشگاه‌ها برای حضور زنان مناسب نیست، اختلاط جوانان سرچشمه مشکلات زیادی از نظر اخلاقی و اجتماعی می‌شود، در بعضی انواع ورزش مردان پوشش مناسبی در برابر زنان ندارند و زنان موقعی که این برنامه‌ها را از رسانه‌ها می‌توانند ببینند حضور آنها در ورزشگاه‌ها ضرورتی ندارد». و یکی از سرسخت­ترینشان یک روحانی ۱۰۱ ساله به نام  لطف‌الله گلپایگانی­ست که اعتقاد دارد وضعیت زنان در ایران مطابق با دین مبین اسلام نیست و می‌گوید: «اینکه زنان هم برای تماشای فوتبال به ورزشگاه بیایند، افتخار نیست و حدود زن و مرد باید حفظ شود». ولی ماجرا به اینجا ختم نمی­شود و نهادهای بسیاری به حفظ این ممنوعیت دامن می­زنند از جمله امامان جمعه در سخنرانی­هایشان، سپاه پاسداران، نمایندگان ولایت فقیه، دادستان­ها، نیروی بسیج و انتظامی، رسانه­های حکومتی، برخی مسئولان ورزشی، ... و اینکه این مجموعه­ی درهم­تنیده به­خوبی یکدیگر را حمایت می­کنند. به هر حال، حضور زنان در ورزشگاه­ها از حقوق طبیعی آنان است که باید دیر یا زود محقق شود.

 

-         ممنوعیت ازدواج زنان ایرانی با مردان غیر مسلمان

فقها با مراجعه به قرآن علت این ممنوعیت را نیز به­راحتی عنوان می­کنند. برای مثال، به سوره نساء، آیه­ی 141 استناد می­کنند: وَلَن يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا (و خدا هرگز هیچ راه سلطه­ای به سود کافران بر ضد مؤمنان قرار نداده است)، با این بهانه که در ازدواج­، مردان بر زنان تسلط دارند و به طور کامل اختیاردار زن می­شوند. و حالا سؤال این است که بر اساس چه اصلی در ازدواج مرد باید بر زن سلطه­گری کند؟ و یا سوره­ی بقره، آیه­ی 221:  وَلَا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّى يُؤْمِنُوا (و زنان خود را به ازدواج مردان مشرک تا ایمان نیاورده­اند در نیاورید).

به هر ترتیب، آنقدر این مسئله­ی ساده را پیچیده می­کنند که هیچ راه بیرون­رفتی نتوان برایش پیدا کرد: ازدواج با زنان اهل حق، لزوم تحقیق برای ازدواج موقت در خارج از کشور، ازدواج مرد شیعه با اهل کتاب، دلیل عدم جواز ازدواج زن مسلمان با اهل کتاب، ازدواج موقت با زن بودائی، ازدواج با فرقه اسماعیلیه، دلیل عدم جواز ازدواج زن مسلمان با مرد غیر مسلمان، ازدواج در کشورهایی که رابطه جنسی قبل از عقد را زنا نمی دانند، رابطه جنسی با زنانی که اهل کتاب نیستند، رعایت شرایط شرعی در ازدواج با اهل کتاب، رعایت شرایط شرعی در ازدواج با اهل کتاب، ازدواج با دختر بهائی، ازدواج با اهل تسنن، عقد موقت با دختر زرتشتی، نزدیکی مرد اهل کتاب با زن مسلمان، حکمت عدم جواز ازدواج مسلمان با کافر، دلیل عدم جواز ازدواج دختر مسلمان با مرد مسیحی، ازدواج موقت با بودیست، ازدواج مرد شیعه با زن اسماعیلی، ازدواج با مرد مسیحی با علم به حرام بودن، فرزند حاصل از ازدواج زن مسلمان با اهل کتاب، فرزند حاصل از ازدواج زن مسلمان با اهل کتاب، ازدواج موقت با بودیست، ... و هزاران اما و اگر دیگر. من از مفصل این نکته مجملی گفتم، تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل.

 

-         ممنوعیت دوچرخه ­سواری

و باز هم بر طبق فتوای علما دوچرخه سواری بانوان در فضای عمومی فعل حرام به شمار می­آید و زمانی که به سراغ رهبر جمهوری اسلامی رفتند تا راهکاری ارائه دهد ایشان گفت: «دوچرخه‌سواری بانوان در مجامع عمومی و در منظر نامحرم، غالبا موجب جلب نظر مردان و در معرض فتنه و به فساد کشیده شدن اجتماع و منافی با عفت بانوان است و لازم است ترک شود و در صورتی که در منظر نامحرم نباشد اشکال ندارد.»

در اینکه دوچرخه سواری یکی از ورزش­های مفرح است و بسیاری از افراد به این ورزش علاقه­مندند، شکی نیست اما وقتی پای اسلام و مسائل شرع به میان می­آید چاره­ای جز تمکین و اطاعت کورکورانه باقی نمی­ماند. و شرع به همین سادگی نیمی از جمعیت کشور را از طبیعی­ترین حق خود محروم می­سازد.

حال سؤالی ذهن من را به خود مشغول می­کند. زنان می­توانند سوار دوچرخه یا موتور شوند به شرط آنکه راننده­ی آن نباشند. یعنی چنانکه مردی سوار بر موتور است می­تواند زن و فرزندش را نیز در پشت موتور بنشاند ولی اگر همان زن بخواهد کنترل دوچرخه یا موتور را به دست بگیرد مرتکب خلاف شرع شده است.   

آیت‌الله علوی گرگانی، مرجع تقلید شیعه در قم در این خصوص گفته است: «موضوعاتی نظیر دوچرخه‌سواری بانوان مورد رضایت امام زمان(عج) نیست.» و پس از آن، سیداحمد قاضوی، مسئول دفتر گرگانی، دلایلی فقهی را در این رابطه مطرح کرده است: «مبانی حرف آیت‌الله علوی گرگانی مشخص است؛ عفاف در جامعه لازم است و این اظهر من الشمس است. با دوچرخه‌سواری عفاف جامعه از بین می‌رود؛ این یک امر پنهانی نیست که به بحث و گفت‌وگو نیاز داشته باشد... موتورسواری با دوچرخه‌سواری فرقی نمی‌کند. وقتی به عفاف جامعه لطمه بزند قطعا مورد رضایت نیست... اگر پارکی باشد که در آن فقط زنان رفت‌وآمد کنند، موتورسواری و دوچرخه‌سواری زنان اشکالی ندارد. این‌گونه عفت جامعه به هم نمی‌خورد... نیروی انتظامی از مفاسد جلوگیری می‌کند. نیروی انتظامی می‌داند که اگر به زنان گواهینامه­ی موتورسواری بدهد زنان از آن استفاده می‌کنند و در خیابان سوار می‌شوند و هزار فضیحت ایجاد می‌کنند. اما برای اینکه زنان در جاهای خاصی بتوانند موتورسواری کنند نیازی به گواهینامه نیست بلکه فقط باید بلد باشند که با کسی تصادف نکنند. گواهینامه برای استفاده عمومی است... صدور گواهینامه­ی موتور برای زنان، توقع ایجاد می‌کند. وقتی زن گواهینامه داشته باشد می‌گوید من گواهینامه دارم و می‌خواهم با آن به خیابان بیایم. نیروی انتظامی هم گواهینامه نمی‌دهد که توقعی ایجاد نشود.»

سید احمد علم‌الهدی نیز در خرداد 1390 اینگونه گفت: « بد­حجابی و دوچرخه سواری خانم ها! در ایران و بویژه تهران گسترش پیدا کرده است... و مسؤولانی که بی توجه هستند بدانند که در شب اول قبر، امام خمینی می آید و گریبان آنها را خواهد گرفت.»

و اینچنین است که همه­ی راه­ها به شرع ختم می­شود.

 

-         ممنوعیت خروج از کشور بدون اجازه­ی همسر

بر اساس ماده ۱۳ اعلامیه جهانی حقوق بشر، بند ۲، ماده ۱۲ میثاق حقوق مدنی - سیاسی مقرر شده که هرکس می­تواند برای ‏ترک هر کشوری و از جمله کشور خود آزاد باشد.‏ اما این حق از زنان متأهل ایرانی سلب و اجازه آن به همسرانشان داده شده است. البته حتی اگر شوهر در زمان درخواست گذرنامه رضایت خود را اعلام کرده باشد، باز هم می­تواند هر زمان که بخواهد به اداره گذرنامه مراجعه و زن را ممنوع الخروج کند.

زنان بر طبق قوانين مدني و خانواده در جمهوري اسلامي حق خروج از كشور را بدون اذن همسر ندارند. در نگاه اسلامي، زن جزو مايملك مرد به حساب مي­آيد؛ پدر و همسر، قيم و صاحب اختيار زن محسوب مي شوند. از منظر فقهی زنان متأهل مجاز نیستند بدون اجازه شوهران خود از منزل خارج شود و این موضوع با تمکین زن در ارتباط است. پس چندان نباید جای تعجب داشته باشد که زن نتواند به اراده­ و خواست خود از کشور خارج شود. با حاكم شدن قوانين و نگاه ايدئولوژيك شرعي و اسلامي بر قوانين مدني و قانون اساسي كشور چیزی جز این نیز نمی­توان انتظار داشت. در این خصوص، همواره شاهد سوءاستفاده‌هایی از طرف مرد بوده­ایم که از حق رضایت خود به ضرر همسرش بهره برده که حتی در مواردی مانع رشد و پیشرفت او نیز شده است و گاهی نیز به باج­خواهی هم رسیده است.

واضح است که حاكميت تفكر سنتي و حوزوي بر سياست­هاي كشور عامل اصلی این حجم از محدوديت­ها در رابطه با حقوق زنان در جمهوری اسلامی­ست.به هر حال، این قوانین موجود که اکثراً وابسته به فقه و قواعد اسلام ی هستند باید مورد بازنگری قرار گیرند. اینها فقط گوشه­ای از محدودیت­های زنان ایران است که گاهی در برهه­ای اندک از شدت آن کاسته و  کمرنگ­تر می­شود و آن برهه زمانی­ست که حکومت جمهوری اسلامی به رأی زنان نیاز دارد و از این طریق آرای دفاع از حقوق زنان را در حد یک شعار انتخاباتی سر می­دهد که چند صباحی بعد هم به فراموشی سپرده می­شود و به گفته­ی حافظ، خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود.

و در آخر باید بگویم، زن بودن در ایران سخت­ترین کار دنیاست و هر نوزاد دختری که در ایران به دنیا می­آید از همان لحظه­ی نخست اسطوره­ی قهرمان ملی­ست.

 

 

 



[1] آسابرگر، آرتور. (1380). روایت در فرهنگ عامیانه، رسانه و زندگی روزمره. ترجمه­ی محمدرضا لیراوی، تهران: سروش.

 


No comments:

Post a Comment