جهانی که در واقع «دامی» بیش نیست، و بشر مغرور و سرگردان، در ریسمان های به‌هم ‌تنیده‌ی آن تقلا می‌کند. در جامعه ی دیکتاتوری،.مدام بینِ انتخابِ درست و غلط، تردید است

از یک سو، با عملی که می‌دانند درست است، جانِ خود را به خطر می‌اندازند و از سوی دیگر، با سکوت در برابرِ استبداد، آرمانهایشان را می‌بازند. بهتر است فریاد برآوریم ومرگِ خود را جلو بیندازیم تا سکوت کنیم و جان دادنِ تدریجیِ خود را طولانی سازیم؟

چه كسانى مجوز قتل تو را إمضاء كردند؟




چه كسانى مجوز قتل تو را إمضاء كردند؟
دخترى كه به دست پدرش به قتل رسيد، جمله‌اى كه در مدت كوتاهى بارها بدنمان را لرزاند و گويا نقطه پايانى ندارد.
چه بسيارند حديث‌ها، رومينا‌ها ، ريحانه‌ها و ... كه هنوز در برزخ عمرشان گير كرده‌اند و چه بمانند و چه فرار كنند ايستگاه آخر برايشان مرگ  در خانه پدريست، خانه اى که قرار بود مأمنشان باشد.
حديث دخترى كه فقط يازده بهار‌از زندگى را ديد صداى كودكانه‌‍‌‌اش با كمربند پدر براى هميشه قطع شد.
حال آنكه اگر ازدواج مادر و پدرش اجبارى نبود، اگرپاى زنى ديگر درميان نبود ، اگر پدر زيربار اين حجم از گرانى و نا‌اميدى له نمی‌شد ،اگر مادرش با مردى كه قصد جانش را كرد نمی‌سوخت و نمی‌ساخت ، امروز شاهد قتل حديث به دست پدرش نبوديم.
اما اگر مادرش پيش‌تر كنار ميكشيد و جان خودش و فرزندش را نجات ميداد چه؟  دولتى بود كه او را حمايت كند؟ خانواده اى داشت كه او را در آغوش بكشد؟ فرهنگى ميان مردم بود كه به او نگاه درستى داشته باشد؟ دينى بود كه حق او را مساوى با مردان بداند؟ يا آنكه بيوه زنى ميشد كه براى گذراندن مخارج بايد مثل هزاران زن ديگر دست به تن‌فروشى مي‌زد و از آنجا كه احتمالاً روزگار نمی‌گذراند حديث نيز كودك كار مي‌شد و در كف خيابان‌ها طعم تجاوز، اعتياد و ... را می‌چشيد.
ريشه اين حجم از فلاكت و بدبختى را می‌توان در دولتى جست كه ادعاى فراهم كردن امنيت شهروندانش گوش زمين و زمان را كَر كرده،می‌توان در قانون نخ‌نماى  زن ستيزى جست كه كودك همسرى را مجاز می‌داند ،می‌توان در فرهنگى جست كه كلمه بيوه را به زن می‌چسباند،مي‌توان در اسلامى جست كه ارزش مرد را دو برابر زن مي‌داند،ميتوان در خطابه‌های منبرنشینانی جست كه زن را نوعي حيوان معرفى ميكند كه براى لذت مرد به شكل انسان آفريده شد!
با اين وصفيات،آيا اگر حديث‌هاى سرزمینم قدرت انتخاب داشتند،  مرگ يكباره را انتخاب می‌كردند يا زجركش شدن زير دست جمهورىاسلامى و  دست آوردهاى چهل ساله اش ؟
 
"انديشه آفرين"
 
 
زن تنها،زن مرد آزرده
زن از آینه سیلی خورده
زن از درد به خود پیچیده
ته فنجان زن دیگر دیده
مرد مردود مدارا کرده
شکل یک عقده‌ی سر وا کرده
مرد حمّال دو جین ویرانی
کفش بیرون زده از مهمانی
 
"شعر از احسان افشارى"

No comments:

Post a Comment